نازیسم به عنوان یک مفهوم تاریخی، نوعی نظام حکومتی دیکتاتوری سرمایه داری است. فاشیسم و نازیسم اشکال مختلف دیکتاتوری سرمایه مالی بزرگ است، (که در شرایط بحران حاد (اقتصادی) برای حفظ حکومت از به قدرت رسیدن کارگران در جامعه حاکم میشود)، برعلیه سایر بخشهای سرمایه داری و دیگر بخشهای جامعه نظیر کارگران. این واژه بعدها در مفهوم گستردهتری به کار رفت و به دیگر رژیمهای دست راستی که دارای ویژگیهای مشابهی بودند، اطلاق شد. نازیسم نوعی از اندیشه فاشیسم و دیکتاتوری سرمایه مالی میباشد.
این اصطلاح بارها در ارتباط با دیکتاتوری آلمان نازی از سال ۱۹۳۳ تا سال ۱۹۴۵ (رایش سوم) استفاده میگردد. این تفکر توسط حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان (ان اس دیای پی یا حزب نازی) و به وسیله پیشوا آدولف هیتلر مطرح گردید. طرفداران نازیسم نظریه برتری "نژاد آریایی" و ملت آلمان را نسبت به سایر نژادها و ملل مطرح نمودند. نازیسم در آلمان امروزی غیر قانونی میباشد، گرچه بقایا و احیا کنندگان نازیسم مشهور به "نئو نازی" در آلمان و خارج از آن مشغول فعالیت میباشند.
اصول کلی اندیشه نازیسم
نازیسم دارای همان معنای فاشیسم است. این کلمه از حروف اول اسم حزب فاشیستی هیتلر که «حزب کارگری ملی سوسیالیستی» خوانده می شد و البته نه کارگری بود نه ملی و نه سوسیالیستی ترکیب یافته است.
مطابق با کتاب "نبرد من"، هیتلر نظریه سیاسی خود را از مشاهدات سیاست امپراتوری اتریش - مجارستان مطرح نمود. او در امپراتوری اتریش-مجارستان به دنیا آمده بود و تبعه آنجا بود، و معتقد بود که تنوع نژادی و زبانی سبب ضعف و بی ثباتی امپراتوری میگردد. البته، او مشاهده نمود که دموکراسی نیز باعث بی ثباتی قوا میگردد، چون جایگاه قدرت در دستان اقلیت نژادی میباشد.
معنای علمی این واژه عبارتست از نظام دیکتاتوری متکی به اعمال زور و ترور آشکار که توسط ارتجاعی ترین و متجاوز ترین محافل امپریالیستی مستقر می شود. فاشیسم از طرف سرمایه انحصاری پشتیبانی می شود و هدف آن حفظ نظام سرمایه داریست، در هنگامی که حکومت به شیوه های متعارف امکان پذیر نباشد. حکومت فاشیستی کلیه حقوق و آزادی های دموکراتیک را در کشور از بین می برد و سیاست خود را معمولاً در لفافه ای از تئوری ها و تبلیغات مبتنی بر تعصب ملی و نژادی می پوشاند.
از نظر تاریخی فاشیسم نخست در ایتالیا در سال 1919 بوجود آمد و سه سال بعد توانست حکومت را در این کشور غصب کند. حزب فاشیستی آلمان در سال 1920 ایجاد شد و نام عوام فریبانه ناسیونال سوسیالیست برخود نهاد. این حزب در سال 1933 به کمک انحصارهای بزرگ آلمانی و خارجی حکومت را بدست گرفت و دیکتاتوری خونین هیتلری را مستقر کرد.
تاریخچه شکلگیری نازیسم
منشاء فکری و معرفتی نازیسم به مکتب آریاییگرایی قرن ۱۹ برمیگردد که توسط کنت گوبینوی فرانسوی و هوستن چمبرلین انگلیسی بنیانگذاری شد.[۱]
ورنر سومبارت اندیشمند آلمانی[۲] در این باره میگفت:
نظریه رسالت جهانی ملت آریایی یا آلمانی چیزی نیست جز شکل جدیدی از باور یهودی به قوم برگزیده[۳]
یکی از عوامل موثر در ترویج ایدئولوژی آریاییگرایی، تاسیس «انجمن جهانی تئوسوفی»(۱۸۷۵ میلادی) در نیویورک توسط کلنل اُلکات[۴]بود. قابل ذکر است آرم این انجمن در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، صلیب شکسته[۵] به همراه نماد ستاره داوود بود که بعدها این آرم با حذف ستاره داوود به آرم حزب نازی تبدیل شد.[۶]
عامل موثر دیگری که باعث تاسیس حزب نازی و قدرت گرفتن آدولف هیتلر شد، پدیدهٔ آنتی سمیتیسم(ضدسامی گرایی[۷]) بود.[۸]
کادتها(دانشجویان مدارس نظامی آلمان) به عنوان ستون فقرات این پدیده که در میان بخشهای عقبمانده جامعه آلمان گسترش یافت به حساب میآمدند.[۹]
یکی از نخستین کانونهای اشاعه ضدسامی گرایی در آلمان حزب سوسیال مسیحی کارگری آلمان[۱۰] بود. این حزب از تبلیغات ضدیهودی به عنوان تاکتیک برای نفوذ در میان تودههای کارگری آلمان استفاده میکرد. در نتیجه در دهههای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ میلادی، انجمنهای ضدیهودی در آلمان به سرعت گسترش پیدا کردند و با پشتوانههای مالی کلان در انتخابات سال ۱۸۹۳ رایشتاک(مجلس آلمان) موفق به اخذ ۲۵۰هزار رای و ۱۶ نماینده شدند.[۱۱]
یکی دیگر از تبلیغ کنندگان موج ضدسامی گرایی، ویلهلم دوم امپراتور آلمان بود که از دوستان صمیمی سِر ارنست کاسل(از یهودیان ثروتمند انگلیسی و از دوستان نزدیک ادوارد هفتم پادشاه انگلیس[۱۲]) بود.[۱۳]
از دیگر مروجان پدیدههای آریایی گرایانه و ضدسامی گرایانه هوستن چمبرلین[۱۴] بود. وی در سال ۱۸۹۸ کتابی با عنوان بنیاد سده نوزدهم منتشر کرد که در آن تاریخ معاصر اروپا را به عنوان عرصه تعارض دو نژاد «آریایی» و «سامی» ترسیم میکرد. قیصر ویلهلم شخصاً این کتاب را برای فرزندانش میخواند و او بود که دستور داد که این کتاب در دانشگاه افسری آلمان تدریس شود. قابل ذکر است که هوستن چمبرلین انگلیسی طی سالهای ۱۸۸۹-۱۹۰۹ به طور منظم به کاخ ویلهلم، قیصر آلمان، رفت و آمد داشت و با ادعای پیوند با استادان غیبی به رویاهای او در زمینه سروری بر جهان و ایجاد نژاد نوین دامن میزد. چمبرلین پس از جنگ جهانی اول و شکست آلمان نیز همچنان مروج عقاید آریایی گرایانه بود و زمانی که هیتلر در صحنه سیاست آلمان ظهور کرد، وی را به عنوان ناجی نژاد آریایی اعلام نمود. وی که در سال ۱۹۲۳ شخصاً با هیتلر ملاقات کرده بود بعدها در نامهای به او نوشت: «همین که ملت آلمان یک هیتلر را متولد میکند نشانه نیروی حیاتی اوست.»[۱۵]
از دیگر موارد تاثیر گذار بر ظهور نازیسم فرقهای به نام انجمن تول بود که در سال ۱۹۱۲ در مونیخ تاسیس شد. بنیانگذار این سازمان فردی به نام رودلف گلوئر بود که به نام کنت هنریش فن سباتندروف معروف بود. وی که در اوایل قرن ۱۹ در استانبول(عثمانی) اقامت داشت و تاجری ثروتمند به شمار میرفت پس از بازگشت به آلمان، اندیشه تول، سرزمین مرموز و افسانهای آریاییهای باستان، را با وام گرفتن از کتاب «آموزه سرّی» (نوشته مادام بلاواتسکی، از بنیانگذاران تئوسوفیسم) پیریزی کرد و هدف خویش را سروری نژاد برتر اعلام داشت و به جذب اعضای خاندانهای اشرافی و ثروتمندان و کارخانهداران آلمانی به این انجمن پرداخت. با اوجگیری جنبش انقلابی در آلمان و بویژه قیام کارگران باواریا، یک شبکه تروریستی به ریاست دیتریش اکارت ایجاد کرد که یکی از اقدامات آن قتل کورت ایزنر رئیسجمهور باواریا بود. طی سالهای ۱۹۱۹-۱۹۲۳ این سازمان به ۳۰۰ علمیات تروریستی دست زد. از اعضای انجمن تول میتوان افرادی چون فرانتس گورتنر(وزیر دادگستری باواریا)، یوهنر(رئیس پلیس مونیخ)، ویلهلم فریک(معاون یوهنر)، رودلف هس و پروفسور هوسهوفر(نظریه پرداز انجمن) را نام برد. بعدها در دولت هیتلر، گورتنر وزیر دادگستری و فریک وزیر کشور شد و تعالیم هوسهوفر دستمایه اصلی هیتلر در نگارش کتاب زندگی من قرار گرفت. مورخین انجمن تول را قدرتمندترین سازمان مخفی آلمان در دوران صعود فاشیسم میدانند.[۱۶]
در زمان صعود هیتلر در آلمان(۱۹۳۸)، دولت نویل چمبرلین[۱۷] در انگلیس بر سر کار بود و سرسختترین هوادار هیتلر در این دولت لرد هالیفاکس[۱۸] بود. در این دوره زمانی دولت بریتانیا اقدامات بسیاری را جهت تحکیم پایههای اقتدار هیتلر انجام داد.
نقش اینتلیجنس سرویس(سازمان اطلاعاتی بریتانیا) را از طریق فعالیتهای ایگناس تربیش لینکن[۱۹] میتوان پیگیری کرد. در آستانه جنگ جهانی اول، تربیش لینکلن به عنوان نماینده اینتلیجنس سرویس با سازمان اطلاعاتی آلمان وارد ارتباط شد. وی از اوایل سال ۱۹۱۹ به طور کامل در آلمان مستقر شد و نقش فعالی در عملیاتهای خرابکارانه گروههای افراطی فاشیستی داشت. در این دوران وی یکی از عوامل اصلی در سازماندهی و تحرکات گروههای اوباش موسوم به «لشکر آزاد» بود که حزب نازی از درون آنها زائیده شد. از اقدامات این گروه میتوان قتل «والتر راتنو»[۲۰](وزیر خارجه آلمان) در ۲۴ ژوئن ۱۹۲۲ و همچنین قتل «رزا لوکزامبورگ»[۲۱] و «کارل لیبکنخت» را نام برد.
در همین زمان بود که فعالیت سیاسی هیتلر آغاز شد و وی به عنوان مامور مخفی سازمان ضداطلاعات ارتش آلمان، و در رابطه به برخی رهبران افراطی نظامی چون ژنرال لودندروف، گروه کوچک خود را تاسیس کرد. گروهی که سپس به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان (اختصاراً نازی) تبدیل شد.
در نوامبر ۱۹۲۳ ژنرال لودندروف و هیتلر کودتای نافرجامی را ترتیب دادند که به کودتای مونیخ معروف است. قابل ذکر است یکی از گردانندگان طرحهای متعدد کودتایی هیتلر و ژنرال لودندروف، تربیش لینکلن بوده است.[۲۲]
پشتیبانی از جریانهای فاشیستی
بسیاری از احزاب سیاسی راست گرا و سیاست مداران راست گرا در اروپا از پدید آمدن فاشیسم و نازیسم استقبال نمودند. این احزاب مخالف شوروی، معتقد بودند که هیتلر منجی تمدن غرب و سرمایه داری در مقابل بلشویسم میباشد. در سالهای ۱۹۲۰ و اوایل ۱۹۳۰ نازیسم از طرف احزابی چون حزب محافظه کار انگلستان، در اواخر سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ نهضت فالانژیسم اسپانیا، اشخاص سیاسی و نظامی که خواستار ایجاد دولتی "مقتدر" بودند، و لژیون فرانسویان مخالف بلشویسم (اِل وی اِف) و دیگر مخالفان شوروی حمایت میگردید.
حزب محافظه کار انگلستان و راست گرایان فرانسه در میانه و اواخر سالهای ۱۹۳۰ از رژیم نازی دلسرد شدند و حتی شروع به انتقاد از توتالیتاریسم (رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی) کردند. برخی از مفسران معاصر عقیده داشتند که اعمال این احزاب در حقیقت حمایت از نازیسم میباشد.
عوامل موفقیت نازیسم
این سوال مهمی است، که در رابطه با عوامل موفقیت نازیسم نه تنها در آلمان، بلکه در کشورهای دیگر اروپایی (از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ نازیسم در سوئد، انگلیس، ایتالیا، اسپانیا، و حتی در امریکا طرفدار پیدا کرده بود) در دهه بیست و سی قرن اخیر مطرح میباشد؟ عوامل زیر را میتوان نام برد:
- عدم پذیرش سوسیالیسم و (توزیع مجدد ثروت سرمایه داری و طبقه اشراف) پس از جنگ جهانی اول
- بحران اقتصادی شدید در آلمان، اروپا و جها ن پس از جنگ جهانی اول
- درخواست سوسیالیسم و خطر آن از طرف طبقه کارگر آلمان پس از جنگ جهانی اول
- تحقیر آلمان و جریمه آن در قرارداد ورسای پس از جنگ جهانی اول
- نداشتن آشنایی سیاسی مردم پس از سرنگونی سلطنت در بسیاری از کشورهای اروپایی
- مشاهده نقش یهودیان در وقوع جنگ جهانی اول و سودجویی آنها
- مشاهده ثروت یهودیان سرمایه دار در آلمان
- تنفر از یهودیت
بنیادهای اندیشه نازی
- برنامههای سوسیالیست ملی
- نژاد پرستی
- ضد – یهودی گرایی، که در آخر منجر به هالوکاست گردید.
- ایجاد یک نژاد برتر توسط سرچشمه حیات (نام یک سازمان در رایش سوم)
- ضد- اسلاو
- اعتقاد به برتری سفید پوستان، ژرمن ها، آریاییها یا نژاد اروپای شمالی
- مرگ آسان و اصلاح نژاد با رعایت بهداشت نژادی
- ضد- مارکسیسم،ضد- کمونیسم، ضد- بلشویسم
- عدم پذیرش دموکراسی
- اصل پیشوا
- نمایش فرهنگ محلی غنی
- داروین گرایی اجتماعی
- دفاع از خون و خاک (نمایش رنگهای قرمز و سیاه در پرچم نازی)
- ایجاد فضای زندگی بیشتر برای آلمان
- وابستگی به فاشیسم
تأثیرات جانبی
اصول کلی مورد استفاده در تصدیق سیاست دیکتاتوری دستوراتی بودند که در جهت تبعیض نژادی و توقیف تمام دارایی هایشان در تمام ایالات، و هم چنین سرکوب مخالفان صادر میگردید.
نظیر دیگر رژیمهای فاشیست، رژیم نازی نیز توجه ویژهای به ضد- کمونیسم و اصل پیشوا داشت، بنیادهای اندیشه فاشیسم بر مبنای نقش حرکات سیاسی و ملی استوار بود. برخلاف دیگر اندیشههای فاشیسم، نازیسم به شدت نژاد پرست بود. تعدادی از شواهد نژاد پرستی نازی به شرح زیر میباشد:
- ضد- یهودی گرایی، که اوج آن هالوکاست بود
- نژاد ملی، شامل نظریه نژاد برتر ملت آلمان
- اعتقاد به نیاز نژاد آلمان به پاکسازی توسط اصلاح نژاد، که اوج آن مرگ آسان افراد معلول و ناتوان و عقیمی/ نازایی اجباری افراد دارای نقایص عقلی و یا بیماریهای ارثی. ضد- روحانیون نیز بخشی از اندیشه نازی بود.
نقش ملت
دولت نازی بر اساس نژاد برتر "ملت آلمان" بنا شده بود. این چکیده اصلی کتاب نبرد من بود، که شعار آن هم "یک ملت، یک حکومت، یک پیشوا" بود.
ملت و تاریخ
برجستهترین عضو حزب نازی آدولف هیتلر بود، که از ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ تا زمان خودکشی در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ بر آلمان نازی حکومت میکرد و همچنین رهبری آلمان را در جنگ جهانی دوم بر عهده داشت. پس از جنگ، بسیاری از سران نازی در دادگاه نورنبرگ محکوم به جنایت جنگی و جنایت برضد بشریت شدند.
منابع
نبرد من، آدولف هیتلر،
افسانه قرن بیستم: ارزیابی از مواجهه معنویت و عقل در عصر ما، آلفرد روزنبرگ
عبدالله شهبازی. رازهای پنهان صعود نازیسم - ص. بازدید در تاریخ ۱۳۸۶/۰۲/۲۷.
بوک مارک ها